مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
با واژههای بخـشش و احسان همیشه یـاد حـرم میافـتـم و بـاران هـمـیـشه حال خرابت را طبیبش میکند خـوب اینجاکه حتمی میشود درمان همیشه مـن سـائـل هـر روزۀ ایـن آســتــانـم جور است در این سفره آب و نان همیشه خیلی حرم رفـتـم ولی قـطعاً بهشتـنـد باب الـجـواد و گـوشۀ ایـوان هـمیـشه هر حـاجـت ناگـفـتـهای اینجا روا شد با یک نگـاه حـضرت سلطان همیشه هــسـتـم دخــیـل پـنـجــره فــولادِ آقــا سر میدهم جانم علی موسی الرضا را بـیآبـرو هـم آبـرومـنـد اسـت ایـنـجـا صورت به صورت نقش لبخند است اینجا خوب است آهـوی گـرفـتـار تو بودن پس خوش به حال هر که دربند است اینجا از آب سـقـاخـانـهات مهـمـانـمان کـن هر جرعهاش شیرین تر از قند است اینجا در این حرم هر چه بخواهی میدهندت به سـادگی جـویـنده یابنده است اینـجا حالا که مـیدانی تـمـام خـواهـشـم را آقـا بـرات کـربـلا چـنـد است اینـجـا؟ ماندن کنار پنجـره فـولاد خوب است بانگ اذان صحن گوهرشاد خوب است بودم خراب و عطر مرقد بهترم کرد گـلـدستهها و رنگ گـنـبد بهـترم کرد هربار که زائـر شـدم سمت خـراسان حال و هـوای شهر مشهـد بهترم کرد بـا روسـیـاهـی آمـدم مـثــل گـذشــتـه بـا مـهـربـانـیاش مـجـدد بهـترم کرد اینـجـاسـت داروخـانـۀ تـضـمـیـنی ما طعـم غذای حـضرتی، بد بهترم کرد قبلش به قم بعدش به مشهد رهـسپارم هر مرتبه این رفت و آمد بهترم کرد حال مرا نام رضا جان زیر و رو کرد ذکر مدد شاه خراسان زیر و رو کرد تـو آمـدی و مـهــربــانـی بـا تـو آمـد آئـین عـشـق و هـمـزبـانی بـا تـو آمد دنـبـال ردپــای تـو از عــرش اعـلـی نـا گــفـتـههـای آسـمـانـی بـا تــو آمـد از آن زمانکه خاک زر شد با نگاهت دریــای جـود بـیکـرانـی بـا تـو آمـد ما زیر این سایه در آرامش نـشـستیم تـو آمـدی و ســایـه بـانـی بـا تـو آمـد مشهد بهشت و جنت الاعـلاست آری بـاغ و بـهـشـتـم زود آنـی بـا تـو آمـد ای امـتـداد حـضـرت زهـرا و حـیدر هـستی تو نـور دیدۀ موسی بن جعفر آئـیـنـه در آئـیـنـه تـکـثـیـر عـلـی شـد هر زائری خیره به تصویر عـلی شد ایـنجا کـلاس درس دارد هر رواقـش در این حرم هر سینه تسخیر علی شد مشهد نجـف کـرب وبلا فـرقی ندارد هرجا حرم شد وقف تفـسیر عـلی شد جانم علی موسی الرضایش دلنشین است نـقـاره هـم آوای تـکــبـیـر عـلـی شـد خوشبخت آنکه پای این سفره نشـسته یک لقمهای نان خورد و پاگیر علی شد روزی خوران حضرت شمس الشموسیم ما نوکران حـضرت سلـطان طـوسیم در عمق چشمانت همیشه روضه برپاست چشمان ابریات همیشه مثل دریاست قـدری بـرای کــربـلا قـدری مـدیـنـه در کربلای حجره دل دنبال زهراست حـتـمـا پـسـر در مـقـتـل بـابـا مـیآیـد وقتی پدر در گوشهای بییار و تنهاست صد شکـر بـالای سـرت آمد جـوادت چیزی مگر جز این دل تنگ تو میخواست اما امـان از آن پـدر که دید چـشـمش جـسم پـسر را تکّه تکّه اربـاً ارباست تـو بــودی و داغ غـم جــدّ غـریـبـت مائـیم و سـوز روضۀ یـابن الشـبـیبت |